88/5/28
7:4 ع
انتشار ناقص سخنان آیتالله مصباح یزدی در رسانهها پیرامون مشروعیت دولت با تنفیذ ولایت فقیه و سپس مجاز شدن به اطاعت از آن دولت، محل بحث و نوشتههای زیادی شد.
به گزارش رجانیوز، این تحلیلها در حالی بیان و نوشته میشد که رسانهای به سراغ اصل سخنان رئیس مؤسسه امام خمینی(ره) نرفت تا اصل سخنان و مبنای منطقی استاد را از این نقل جویا شود.
فایل صوتی:
بنا بر این گزارش، آیتالله مصباح هفته گذشته در حضور جمعی از بسیجیان، هنرمندان و اعضای حزب مؤتلفه اسلامی به نکاتی در خصوص جریانات پس از انتخابات و قصد آگاهانه برخی افراد و جریانات برای حذف یا تضعیف ولایت فقیه اشاره کردند که متن کامل این سخنرانی به همراه فایلهای صوتی در ادامه آمده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
حضور عزیزان، بسیجیان هنرمند و عزیزان مؤتلفه اسلامی و دیگر عزیزان را خوشآمد عرض می کنم.
به چند نکته اشاره می کنم بعضی از اینها به کسانی که شرکت ندارند، ارتباط پیدا می کند و برخی هم نکاتی است که به حضار گرامی ارتباط دارد.
آن نکته عامی که به خصوص در این ایام بیشتر در خور توجه و اهتمام است، آن را مقدمتا عرض می کنم و عرایضم را با اشاره به یک جمله از خطبه 216 نهج البلاغه شروع می کنم، امیدوارم از برکت انوار کلمات اهل بیت، دلهای همه ما روشن شود و به مسئولیتهای مهمی که در این عصر داریم در قشرها و پستهای مختلف بیشتر توجه کنیم و از خداوند بخواهیم ما را یاری کند.
آن خطبه ای که عرض کردم، خطبه ای است که امیرالمومنین در صفین ایراد فرمودند، صفین جنگی طولانی بود که بین اصحاب امیرالمؤمنین و حاکم شام، معاویه و یارانش اتفاق افتاد و یکی از خونینترین جنگها بود که نهایتاً در اثر شیطنتهای عمروعاص از یک طرف و سادهلوحی برخی از یاران امیرالمؤمنین از طرف دیگر، آن طور که باید و شاید این جنگ به نفع لشکر حق تمام نشد و خساراتی برای اصحاب امیرالمؤمنین به بار آورد که بعد هم منشأ اختلاف در سپاه امیرالمؤمنین شد. خوارج هم از همان جنگ چهره خود را نمایان کردند. نکته مهم این است که آنچه در واقع این جنگ را با ناکامی مواجه کرد و بعد هم منشأ اختلافهای زیادی شد و خوارج را به وجود آورد و جنگ نهروان و بعد هم شهادت حضرت علی و غیره شد، آنچه نقطه اصلی این شکستها بود، امیرالمؤمنین در این خطبه به آن اشاره می فرماید، اگر این خطبه، جای خود را باز کرده بود و شنوندگان درست درک و مضامین را درک کرده بودند، سرنوشت جنگ صفین و سرنوشت اسلام عوض میشد، حضرت علی(ع)، نقش خودشان را ایفا کردند، راهنماییها را کردند ولی مردم آمادگی کافی برای دریافت آن نکته و عمل به آن نداشتند، نظیرش هم زیاد اتفاق افتاده، پیامبر هم در غدیر نقش خودشان را به خوبی ایفا کردند اما مردم آمادگی نداشتند که استفاده کنند، بهطوری که بعد از بیعتی که با امیرالمؤمنین کردند، 70 روز بعد فراموش کردند.
عزیزانی که اهل مطالعه هستند، من توصیه می کنم خطبه 216 نهج البلاغه را که نکات سرنوشت سازی در آن بیان شده و فلسفه حقوق اسلامی در آن جا تبیین شده و مهمترین مسایل فلسفه و حقوق امیرالمؤمنین در بیاناتشان اشاره فرمودند، رمز پیروزی امتها در این خطبه آمده است.
آن جمله ای که در میان همه این خطبه انتخاب کردم، برای توجه دادن به نکته ای است که برای بسیاری از ما مورد غفلت واقع می شود، حضرت در ابتدای خطبه اشاره می کنند که اصولاً حق از کجا پیدا می شود و به مطلبی اشاره می کنند که در هیچیک از مکاتب فلسفه و حقوق درست تبیین نشده، ایشان می فرمایند حق از جایی پیدا میشود که کسی مالک چیزی باشد، اختیارش را داشته باشد، همه هستی مملوک خداست، هر کس هرچه دارد، از خداست، ریشه همه حقوق از خدای متعال است و اولین حقی هم که در عالم شکل می گیرد، حق خدا بر بندگان است ولی خدای متعال از باب لطف و عنایتی که به بندگان دارد، حق را یکطرفه قرار نداده و فرموده من بر شما حقی دارم و شما هم بر من حقی دارید، حق من بر بندگانم این است که اطاعت کنند، حق آنها هم این است که پاداش درخوری به آنها عطا کنم.
بعد از حق خدا نوبت به این می رسد که خدا حقی بر بندگان، بعضی بر بعضی دیگر قرار داده است، چون همه بندگان خدا هستند و اگر حقی هم داشته باشند، خدا آن حق را به آنها می دهد، پس هر بنده ای هم که حقی دارد، خدا به او داده، مثل حقی که پدر بر پسر دارد، حقی که همسایه بر همسایه دارد، حقوقی است که بندگان به هم دارند اما این حقوق را خدا برای بندگان قرار داده است، همه هستی از خداست و هر چه از لوازم هستی است، از خداست. این در مقدمه خطبه آمده است تا اینکه می رسد به اینجا، از حق خدا که اصل حقوق است، بگذریم، بزرگترین حقی که خدا برای یک انسان نسبت به انسان دیگر قرار داده است، حقی است که والی بر مردم و مردم بر والی دارند که متقابل است، حقی که سرپرست جامعه بر جامعه دارد و بالعکس. این بالاترین حقی است که خدا برای انسانی نسبت به انسان دیگر قرار داده است، چرا این را عرض کردم، ما در این جمعی که هستیم و در این زمانی که هستیم، همه چیز گویای این است که ما در یک محیط دینی و در یک فضای فرهنگ اسلامی داریم، با هم گفتوگو می کنیم، در چنین فضایی لزومی ندارد، ما از حقانیت اسلامی صحبت کنیم، بسیج بر همین اساس شکل گرفته که در جامعه اسلامی بتواند سهم بیشتری در اجرای ارزشهای اسلامی داشته باشد.
هنرمندان آن بخشی که به عهده گرفتند، در حوزه کاری خودشان این تعهد را دارند که این ارزشها را در حوزه کاری خود پیاده کنند تا اسلام در آنجا بیشتر جلوه کند، بنابراین از اسلام صحبت کردن برای کسانی که خود را آماده احیای ارزشهای اسلامی کردند، ضرورتی ندارد، آنچه مهم است این است که ما آنچه از اسلام به ذهنمان می رسد، چیست، در گفتوگوهای روزانه خود می گوییم فلانی آدم متدین و دینداری است، آنچه به ذهن می آید، این است که نمازخوان است، در مراسم عزاداری شرکت می کند، اهل هیئت است، زیارت می رود، یک مقدار بیشتر ظواهر دینی هم دارد، یک مقدار عمیقتر مستحباتی را هم در زندگی رعایت می کند، حالا من این سؤال را می کنم که هیچ پیش آمده که وقتی میگوییم فلان کس دیندار است، یعنی از حاکم اسلامی بیشتر حمایت و اطاعت می کند، آیا این هم به ذهن ما می آید؟ یا نه، آن یک مسئله اجتماعی است؟ یعنی فرهنگی که در طول قرنها در جامعه ما رواج پیدا کرده، فرهنگ دینی ما فرهنگ فردی است، من نمازم را بخوانم، روزه بگیرم، دروغ نگویم و غیره، دین را این ها می دانیم، اما اینکه جزء فرهنگ دینی من این باشد که وظایف سیاسی را درست انجام دهم، خیلی دور از ذهن ما است، تا قبل از انقلاب این نه تنها دور از محیط دینی بود، اصلاً مغایر با دینداری شمرده میشد.
حضرت امام(ره) اشاره میکنند که زمانی که میخواستند از کسی تعریف کنند که آدم دینداری است، ضدش این بود که می گفتند آدم سیاسی است، یعنی آدم بیتقوایی است، معنایش این بود که مسایل اجتماعی ربطی به دین ندارد، در اعصار ما کسی که این مطلب مهم را مطرح کرد، مرحوم مدرس بود که گفت سیاست ما عین دیانت ماست و کسی که به این شعار جامه عمل پوشاند، حضرت امام رضوانالله علیه بود، که با زحمت زیادی سخنرانیها، نوشتهها، بیانیهها و غیره، حدود 15 سال زحمت کشیده شد تا این اصل قرار داده شود که وظایف سیاسی ما جزیی از دین است که بر همین اساس انقلاب ما شکل گرفت و بهعنوان انقلاب اسلامی در عالم تحقق پیدا کرد. انقلاب، یک پدید سیاسی- اجتماعی است، این پسوند اسلامی برای همین منظور است ولی قبلاً اینطوری نبود، الآن هم بعد از گذشت 30 سال از انقلاب هنوز در برخی اقشار جامعه ما این مطلب آن طور که باید و شاید جا نیفتاده است، هنوز هم مسایل دینی را یک دسته و مسایل سیاسی را حاشیه دین می دانیم که با نقطه چین به دین وصلش می کنیم، در صورتی که امیرالمؤمنین می فرماید عظیمترین حقی که خدا برای انسان ها نسبت به هم قرار داده است، حقی است که مسئول جامعه بر مردم و مردم بر او دارند که بالاترین رکن دین است. مسلمان نمی تواند از این مسئله شانه خالی کند، خدا انشاءالله ساعت به ساعت بر درجات امام بیفزاید که بخش عظیمی از دین را احیا کرد، چون اینها فراموش شده بود، یعنی نیمی از دین را حضرت امام احیا کردند، این درست نقطه یک گرایشی است که در عالم وجود دارد و بهخصوص بعد از پیروزی انقلاب عوامل مختلفی سعی کردند این را رواج دهند و گاهی رنگ علمی هم به آن بدهند، علاوه بر آهنگ فلسفی که دارد و آن مسئله سکولاریسم است، یعنی مسایل سیاسی و اجتماعی که باید جزیی از دین باشد، جدای از آن است، آن گرایش، سکولاریسم نام دارد، حالا تعبیر به این جهانی و عرفی بودن و غیره می کنند، می گویند دین برای آن جهان است و مسایل سیاسی این جهانی است، گاهی هم برای اینکه دینداران را از این کار برکنار بدارند، می گویند مسایل سیاسی آلودگی دارد، دینداری باید پاک و مقدس باشد، خوب اگر صحبت از پلیدی و زشتی هست، در مسایل فردی هم پلیدی و زشتی وجود دارد. کسانی ممکن است ظاهر دین را با پلیدی توأم کنند، مثل خرافات و عرفانهای کاذب که پلید و زشت است، همانطور که در امور معنوی حق و باطلی وجود دارد و دین صحیح و باطل وجود دارد، در مسایل اجتماعی هم همینطور است، سیاست حقی وجود دارد که آن سیاست امیرالمؤمنین است، سیاست باطلی هم وجود دارد که برای منافع شخصیاشان میخواهند کار کنند، اگر سیاست پلید می شود، گناه سیاست نیست، بلکه گناه سیاستبازان است، کما اینکه ریاکاری یا خرافهگرایی و شیادی، گناه دین نیست بلکه گناه این حقهبازها است که به جای صفا و معنویت، خرافات را جانشین می کنند، اگر سیاست به معنای مدیریت جامعه و دخالت در سرنوشت جامعه اسلامی است، این بخش عظیمی از دین است، "و من اعظم تلک الحقوق" به تعبیر امیرالمؤمنین است.
در این زمان، همه اقشار مواجه هستیم با یک فتنه عظیم شیطانی برای اینکه ما را از رهبری الهی و آن حقی که خدا برای ما قرار داده جدا کند، شما الحمدلله همه هوشمند هستید و باز به فضل انقلاب اسلامی همه مردم ما سیاستمدار شده اند، امروز اگر بگوییم در دنیا هیچ ملتی درک سیاسیاش به اندازه ملت ایران نیست، گزاف نگفته ایم، بچه های کوچک هم مسایل سیاسی را خوب درک می کنید، شما خوب درک می کنید که این شرایطی که اخیراً اتفاق افتاد، آن روح واحدی که در اینها بود، -حالا از هر جایی که آب می خورد، من نمی خواهم قضاوت کنم، چون خود شما بهتر می دانید سلسله جنبان این قضایا چه بود، هر که بود-، برای آن بود که مسئله ولایت فقیه خرد شود، آنچه روح انقلاب اسلامی است، آنچه مشخصه این حکومت است که در همه عالم، این حکومت بهعنوان حکومت ولایت فقیه شناخته می شود، می خواستند این را بگیرند، اگر بشود حذفش کنند و اگر هم نشد، با تغییر قانون اساسی و اینها تضعیفش کنند، مسئله این بود، حالا چه کسانی آگاهانه در این کار دخالت کردند و چه کسانی فریب خوردند و اشتباه کردند، بنده قاضی نیستم که قضاوت کنم، اما به هر حال هرچه بود، نقشه اصلی جناب شیطان که رئیس اصلی همه اینها بود، این بود که آنچه رکن نظام اسلامی است که باعث شده این کشور عزت پیدا کند و ملتهای دیگر این را به خود جلب کند، این مسئله است.
قوام این کشور به این است که این مردم اطاعت رهبرشان را، اطاعت از خدا می دانند، چون دین با سیاست توأم است، وقتی امام می فرماید جبهه ها را پر کنید، مردم همچون نماز خواندن این را واجب می دانند، وقتی می فرماید مصوبات حکومتهای اسلامی واجب الاطاعة است، مردم آن را همچون امری واجب می پذیرند، آنچه رمز پیروزی این انقلاب بود، این بود که مردم اطاعت از رهبر این حکومت را همچون اطاعت از خدا برای خود می پنداشتند، محبت این حکومت را محبت خدا می دانند، همان پیامبر فرمود اجر رسالت پیامبر، محبت اهل بیت است، اجر قیام و انقلاب امام، محبت جانشین اوست، این است که مردم را آنچنان با رهبرشان جوش می دهد که از هم انفکاک ناپذیر هستند.
یکی از آرزوهای مردم در اقشار مختلف این است که رهبرشان را ببینند، کجای عالم چنین چیزی را سراغ دارید؟ و این نیست چون که او را جانشین امام زمان می دانند، دیدن ایشان را همچون دیدن امام زمان می دانند، البته نه اینکه خود ایشان، بلکه پرتویی از وجود مقدس امام زمان را با دیدن ولی فقیه می بینند، امام رحمة الله می فرمود جان من، فدای خاک پای امام زمان، روحی لتراب مقدمه الفداه، مقام امام زمان را با کسی نمی توان مقایسه کرد اما این یک پرتویی است از ایشان، این رمز پیروزی و رمز پیشرفت و دوام در مقابل همه توطئه هاست که این را می خواهند بگیرد، خوب هم درک کردند و تشخیص دادند، متأسفانه در درون جامعه ما آن طور که باید و شاید به این مسئله توجه نشده و نمی شود، عموم مردم ما، همین مردمی که نماز خوان و مسجدی و متدین هستند، این چیزها را خوب درک می کنند، اما خواصی که مسئولیت پذیر هستند در پستهای مختلف، آنها خیلی باورشان این نیست، آنها خیال می کنند که رهبر هم همچون رئیسجمهور است، این یک جور پست است و آن هم یک جور دیگر، چندان هم فرقی ندارد، همانطور که انتخاباتی می شود و زد و خورد می شود، آن هم همینطور است، فرقی نمی کند، یک عده طرفدارشان هستند و یک عده نیستند، در صورتی که ماهیت این دو با هم تفاوت ماهوی دارد، آن یک رهبر دینی و جانشین امام زمان دارد و آن دیگری، نماینده ای که مردم انتخابش کردند. این دو با هم خیلی تفاوت دارد، بله رئیسجمهور وقتی از طرف ولی فقیه نصب شد، می شود عامل او، و آن پرتوی قداستی که او دارد، بر این هم می تابد، وقتی شد رئیسجمهوری اسلامی، حکمش را از رهبر یعنی از جانشین امام دریافت کرد، آن قداست بر این هم می تابد، آن وقت اطاعت رئیسجمهور، اطاعت مجلس و سایر نهادهای قانونی هم می شود اطاعت خدا، اما حساب رهبر جداست، اطاعت از ایشان اطاعت از امام زمان و خداست، مردم برای او مقامی قائل هستند که گویا از لبهای ایشان شنیده اند که او نایب من است. البته چنین چیزی نیست چون نصب، نصب عام است، یعنی گفتند در زمان غیبت، کسانی که واجد این شرایط هستند، از طرف امام زمان نیابت دارند، شخص تعیین نشده، اما بعد از اینکه خبرگان تأیید کردند که بهترین شخص در خور این مقام، فلان شخص است، مصداق این تعریف تأیید می شود، به هر حال "من اعظم تلک الحقوق" والی خطبه امیرالمؤمنین، همان رهبری است که ما امروز از او یاد می کنیم، در اول خطبه هم همین است که حقی که من به شما دارم، آن نکته ای که من خواستم در این مقدمه عرض کنم، این است که عزیزان ما توجه بیشتر به این مسئله داشته باشید که دینداری فقط نماز خواندن نیست، اطاعت از رهبر شرعی و قانونی، این هم جزء دین ماست، من نمی گویم، بلکه امیرالمؤمنین می فرماید، بالاترین حق، همین حق است، مردم هم حق دارند، مردم حقشان این است که رهبر تمام توانش را صرف اجرای احکام اسلامی و رفع نیازهای مردم کند، اگر کوتاهی کند، حق مردم را ادا نکرده است، اگر به جای اینکه شبها و روزهایش را صرف این کند که ببیند مصلحت مردم چه چیزی را اقتضا می کند، در روابط بین الملل چه چیزی اقتضا می کند، حتی برود سفر زیارتی و به این نیاز مردم رسیدگی نکند، مسئول است، و اگر بدانیم که هرچه فکر کنیم، کم است، خدا چه نعمتی را به ما داده که بعد از هزاران سال تاریخی که داریم از تاریخ خودمان و اسلام، بگردیم، در حکامی که در کشورهای اسلامی و غیراسلامی بوده اند، چنین رهبری با چنین جامعیت نمی یابیم.
یک کسانی خوب بود تحقیق می کردند و یک بیوگرافی از حکام و سلاطین عالم می گرفتند یک مقایسه می کردند با امام و جانشین ایشان، بگویند آنها چه بودند و اینها چه جور دلسوزی کردند، چه بلاهایی را آنها به جان مردم وارد کردند و اینها چه بلاهایی را به جان خود خریدند، چه مشکلاتی را با فکر و فداکاری حل کردند، ای کاش می شد چنین بحث های مقایسه ای انجام می گرفت تا فرق این عزیزان با حکام دیگر مشخص می شد، خدا انشاءالله به ما توفیق دهد که اینها را بشناسیم تا وظیفهامان نسبت به آنها را به خوبی انجام دهیم، به هر حال این وظیفه ای است که همه ما اعم از روحانی، غیر روحانی، بسیجی و غیر بسیجی، خواهران و مردم و همه بر عهده داریم.
حالا اگر فرصت کردید، این خطبه را کامل خواندید، نکته های عظیمی در آن پیدا می کنید، ممکن است مثلاً شما به ذهنتان بیاید که پست رهبری در افق بالایی است و کسانی می توانند به آنها کمک کنند که همطراز خودشان باشند، فرض کنید وزرا می توانند به رئیسجمهور کمک کنند، علما و مراجع می توانند به رهبر کمک کنند، در دنباله خطبه داریم که در عالم هیچ کسی نیست که نتواند به رهبر جامعه اسلامی کمک کند، همه می توانند، کوچک و بزرگ و هیچ کس مستثنی نیست در این که این حق را ادا کنند، مثلاً کسانی در قوای نظامی، مجریه، مقننه، قضائیه و غیره فکر کنند اینها دارند به وظایفاشان عمل می کنند، ما دیگر چه کاره ایم، من طلبه ، هنرمند، دانشجو، ما چه کار به مسئولین کشور داریم، اگر چنین چیزی به فکر کسی بیاید، امیرالمؤمنین در همین خطبه پاسخ آنها را داده است، که هیچ کس کوچکتر از این نیست که بتواند به حاکم اسلامی کمک کند، همه این عظمت را دارند که کمک کنند وباید هم کمک کنند،. حاکم اسلامی هر کس باشد، بزرگتر از آن نیست که بزرگتر از کمک مردم باشد، هر کس در هر حدی باشد، به کوچکترین افراد جامعه نیاز دارد، یعنی هیچ مسلمانی نباید خودش را نسبت به مسایل اجتماعی معاف بداند، کلکم راع و کلکم مسئول.
نتیجه ای که می خواهم عرض کنم به خصوص برای هنرمندان حاضر در این مجلس، این است که ما فراموش نکنیم که هنری که ما در جامعه اسلامی داریم، مثل هنر برای هنر نیست، برای خدمت حق و مردم است، برای احقاق حقوق مردم است. برای سرکوب باطل و مبارزه با فساد از خود هنرمند مسئول است. یکی از مسئولیتهای هنرمند این است که در جهت تقویت رهبر جامعه اسلامی تلاش کند، با هنر خودش، چون زبان هنر از هر زبانی گویاتر است، چون زبانی بین المللی است، کدام زبان است که چنین گستره ای داشته باشد، هر بی سوادی هم درک می کند، تأثیر این زبان هم در عمق جان مردم است، بهترین واعظ سخنرانی می کند ولی شاید اثری نداشته باشد، اما شاید در هیچ جامعه ای نتوان پیدا کرد که یک قشری تحت تأثیر هنر نباشند، و این مسئولیت هنرمند را بالا می برد، آنچه خواستم تأکید کنم وظیفه ای است که در برابر رهبر جامعه دارید، که باید از هنر برای ادای این حق استفاده کنید، همه باید این حق را ادا کنند، این یک مطلبی راجع به همه کسانی که مخاطب این سخنان هستند، چه در این مجلس و چه فراتر از این مجلس، این نکته دیگر که ما باید به آن توجه کنیم آن است که بسیاری از مزایای انسانی و مهارتهای انسانی در اثر شرایط نامناسب فرهنگی گاهی تأثیر عکس دارد، همانطور که می دانید در هر عامل طبیعی، تاثیر بر ظرفیت خاص، مقدار خاص و شرایط خاص دارد، مثال ساده داروها هستند که با یک دوز خاصی شفا بخش ولی بیشتر سم است، همه چیز در این عالم در یک قالب خاصی اثر می بخشد، اگر این حدود در آن رعایت نشد، نه تنها اثر مطلوب ندارد بلکه اثری سوء خواهد داشت، علم همینطور است، فلسفه همینطوراست، هنر هم همینطور است، آن کسانی که هیروشیما را بمباران کردند از چه چیزی استفاده کردند؟ از پیشرفت همین علم و صنعت بهره بردند، اگر فیزیک اتمی نبود، بمب اتم هم نبود، چنین جنایت عظیمی که مبدأ جنایتهای دیگر شد، به سبب همین علم حاصل شد، علمی که نور است و افتخار انسانیت است اما وقتی از مرز خود گذشت چنین خطری را به بار می آورد، فلسفه را ملاحظه کنید، که می تواند در درک هستی و آفریننده هستی و ارتباط انسان با آفریننده کمک کند و بالاخره مسایل دین را اثبات کند، اما همین می تواند انسان را به پوچی سوق دهد، اگر فلسفه غیراسلامی و پوچ گرایی بود، همین می شود، نهیلیسم می شود، یا ماتریالیسم می شود، آن هم فلسفه است ولی نتیجه عکس دارد، هنر هم همین است، یک فیلم می تواند سرنوشت خانواده ای را عوض کند، بدون اینکه درسی خوانده باشد، فقط تماشای یک فیلم این قابلیت را دارد، عکس هم دارد، یک فیلم می تواند انسانی را به پست ترین مراتب حیوانیت سوق دهد، تماشای یک صحنه فیلم می تواند انسان را از قدسیت ملائکه به یک حیوان تبدیل کند، بنابراین این ابزارها همانطور که کارایی بیشتری دارد، هم منافع و هم ضررهایش بیشتر است، لذا باید توجه کرد که از مسیر صحیح منحرف نشود، وگرنه ممکن است ضررهایی برساند که جبران ناپذیر باشد، کسانی که وارد این مسیر می شوند، باید با یک اراده ی قوی خود را تغذیه کنند که با ویروس ها مقابله کنند وگرنه ممکن است آدم به قصد خوبی وارد شغلی شود ولی نتیجه معکوس دهد، به قول سعدی شد غلامی که آب جو آرد، آب جو آمد و غلام ببرد، آدم وارد مهارتی می شود که خدمت کند ولی چون محیط فاسد است، شخص خدوم را هم غرق می کند، این در همه جا هست اما چون هنر برد بیشتری دارد، ضرر بیشتری هم دارد.
بار دیگر به همه عزیزانی که در این محل که به نام مبارک حضرت امام مزین است خوشامد عرض می کنم و از خداوند متعال در خواست می کنیم که معرفت نعمتهای خودش و توفیق شکر گذاری از این نعمت ها به خصوص نعمت نظام مقدس جمهوری اسلامی و رهبری عظیم الشان آن را به عطا کند.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته